سوالی ساده....
سؤالی ساده دارم از حضورت!
من آیا زنده ام وقت ظهورت؟
اگر که آمدی من رفته بودم
اسیر سال وماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم
بیایم در رکاب تو بمیرم.
سؤالی ساده دارم از حضورت!
من آیا زنده ام وقت ظهورت؟
اگر که آمدی من رفته بودم
اسیر سال وماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم
بیایم در رکاب تو بمیرم.
یا این دل شکسته ی ما را صبور کن
یا لاأقل به خاطر زینب ظهور کن
دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من!
این جاده های شب زده را غرق نور کن
با ذوالفقار حضرت مولا ، بیا و بعد
دلهای شیعه را پر حس غرور کن
با کوله بار غربت و اندوه خود بیا
از کوچه های سینه زنی مان عبور کن
امشب بیا که روضه بخوانی بر ایمان
امشب بساط گریه ی ما را تو جور کن
یا چند صفحه مقتل کرب وبلا بخوان
یا خاطرات عمه تان را مرور کن
هم از وفای ساقی لب تشنگان بگو
هم یادی از مصیبت سرخ تنور کن
یوسف رحیمی
دیدار نگار آشنا می خواهیم
وصل گل نرگس از خدا می خواهیم
بردرد دل خسته ما , وصل , دواست
هجران زدگانیم , دوا می خواهیم.
جهت دیدن شش گوشه ی زهرا دلم تاب ندارد.
نگهم خواب ندارد.
قلمم گوشه ی دفتر غزل ناب ندارد.
گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق دیوانه دلسوخته ارباب ندارد؟؟
تو کجایی؟
شده ام باز هوایی.
چه شود جمعه ی این هفته بیایی؟
به جمالت…. به جلالت…. دل ما را بربایی.