معیار قرآنی...
ریشه سالم ماندن...
عمل به آنچه میدانید...
میزبانی خداوند..
هنوز حاضر نیستم....
شوق گفتگو...
بارش زیادی سنگین بود و سربالایی سخت. دانه گندم روی شانه های نازکش سنگینی می کرد. نفس نفس میزد. اما کسی صدای نفس هایش را نمی شنید ، کسی او را نمی دید.دانه روی شانه های کوچکش سر خورد و افتاد.خدا دانه گندم را فوت کرد. مورچه می دانست که نسیم ، نفس خداست.مورچه ، دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت: گاهی یادم می رود که هستی ، کاشکی بیشتر می وزیدی.خدا گفت: همیشه می وزم، نکند دیگر گمم کرده ای
مورچه گفت: این منم که گم میشوم. بس که کوچکم. بس که ناچیز. بس که خرد . نقطه ای که بود و نبودش را کسی نمی فهمد.
خدا گفت: اما نقطه سرآغاز هر خطی است.
مورچه زیر دانه گندمش گم شد و گفت : من اما سرآغاز هیچم ، ریزم و ندیدنی. من به هیچ چشمی نخواهم آمد.
خدا گفت: چشمی که سزاوار دیدن است میبیند. چشمهای من همیشه بیناست.
مورچه این را می دانست. اما شوق گفتگو داشت.شوق ادامه گفتن.
پس دوباره گفت: و زمینت بزرگ است و من ناچیزترینم. نبودنم را غمی نیست.
خدا گفت: اما اگر تو نباشی، پس چه کسی دانه کوچک گندم را بر دوش بکشد و راه رقصیدن نسیم را در سینه خاک باز کند؟ تو هستی و سهمی از بودن برای توست و در نبودنت کار این کارخانه ناتمام است.
مورچه خندید و دانه گندم از دوشش دوباره افتاد. خدا دانه را به سمتش هل داد.
هیچکس اما نمی دانست که گوشه ای از خاک، مورچه ای با خدا گرم گفتگو است
امام حسن عسکری...
ولادت با سعادت امام حسن عسکری مبارک.
سوال های امتحانی آخر الزمان...
به نام خدا
سۆال های امتحانی آخر الزمان
نام: …………………
نام خانوادگی: …………………
مدت امتحان: تمام عمر
مقطع: تمامی انسان ها
تاریخ: عصر غیبت امام زمان
سوالات امتحان
1. تو انتخاب های زندگیت، نظر چه کسی برات از همه مهم تره؟
الف.خودم
ب.خانواده ام
ج. دوستان
د.خدای مهربون
2. معمولا چه موقع صبرت تموم میشه؟
الف.وقتی که برای کارهای شخصی خودت عصبانی می شی.
ب.وقتی که یکی رو که خیلی دوست داری از دستش می دی.
ج. وقتی کسی با انجام گناه فردی و اجتماعی دل امام زمان رو می رنجونه.
د.وقتی که تیم مورد علاقت شکست بخوره.
3.چقدر امام زمان (عج) رو دوست داری؟
الف.راستش تا حالا بهش فکر نکرده بودم.
ب.تو نمازام براش دعا می کنم.
ج.اگه دیدم یه جایی بهش توهین میشه ،حس غیرتم به جوش میاد.
د. اون قدر زیاد که برای تعجیل در ظهور هر کاری که لازمه حاضرم انجام بدم.
4. فکر می کنی وظیفت درباره امام زمان(عج) چیه؟
الف.هر روز بعد نمازها بهش سلام می دم و دعای فرج می خونم.
ب.باید تو عصر غیبت به حرف علما ی دین گوش بدم.
ج.باید مثل همه امامان که نیاز به یار داشتند، برای یاری آقا خودمو آماده کنم.
د.همه موارد
5.فکر کن الآن مشغول انجام گناه هستی،وضعت نسبت به امام زمانت چطوره؟
الف.سعی می کنم اصلا بهش فکر نکنم و گناه رو انجام بدم.
ب.گناه رو انجام می دم، بعد میام ار آقا معذرت می خوام،حتما منو می بخشه.
ج. خاکستر می شم تو خودم،گناه کنم و امام زمان(عج) منو ببینه؟ نه نمی شه.
د.اصلا به فکر گناه کوچیک هم نیستم؛ بابا من بیام با تیر بزنم تو دل امام زمان؟
6.اگه داشتی کاری برای امام زمان(عج) انجام می دادی و اون وقت یکی تو رو دید:
الف.خوشحال میشی و قند تو دلت آب می شه.
ب.بی تفاوت هستی و محل نمی گذاری.
ج. کمی خوشحال می شی،اما میگی: هدف اصلی من رضای خدا بوده.
د.ته دلت ناراحت می شی و می گی:خدایا اومدم یه کار رو خالص انجام بدم،باز نشد.
7.دوست داری بیشتر چه قیافه و تیپی بزنی؟
الف.تیپ روز(هر چی باشه)
ب.تیپ ایرونی
ج. تیپی که قشنگ تر باشه
د.تیپی که مورد پسند خدا و امام زمان(عج) باشه
8.بهت میگن:فقط یه آرزو کن تا برآورده بشه و تو میگی:
الف.ازدواج موفقی داشته باشم
ب.توی دانشگاه قبول بشم و یه کار خوب گیرم بیاد
ج. طوری زندگی کنم و بمیرم که امام زمانم از من راضی باشه
د.یک سفر به همه جاهای زیارتی
9.اگه بگن همین الآن می خواهیم شهادت رو نصیبت کنیم،چی میگی؟
الف.خدایا من زندگی دارم،به فکر زن و بچه و مادرو…هستم!
ب.هنوز جوونم و خیلی آرزو دارم باشه یه وقت دیگه!
ج. من از خدامه، ولی خب کمی حق الناس بر گردنم هست، بهشون برگردونم و حلالیت بطلبم،بعدش می آم
د.شهادت؟وای خدا جون، این چه سوالیه؟! یه عمر منتظر این لحظه بودم؛من آماده ام بریم که داره دیر می شه
10.اگه بگن دوست داری مرگت چطوری باشه،چی جواب می دی؟
الف.بازم حرف مرگ رو پیش کشیدی،چرا هی دم از ناامیدی می زنی؟یه جوری می میرم دیگه.
ب.دوست دارم مسلمون از دنیا برم و وقت مرگ، شیطون گولم نزنه.
ج. دوست دارم شب بخوابم و بدون درد،صبح از دنیا رفته باشم.
د.دوست دارم در رکاب آقا شهید بشم، قطعه قطعه بشم، تازه دردش هم شیرینه.
11.اگه در حال مرگ باشی یا مرده باشی وتقاضا کنی یه فرصت بهت بدن و دوباره به زندگی برگردی،این طرف چی کار می کنی؟
الف.خب می آم و دوباره زندگی میکنم و آرزوی عمر هزار ساله رو دارم.
ب.دیگه یه بنده صالح خدا می شم، از هر جهت.
ج. یک بار!؟ اگه هزار بارم بگن می تونی برگردی، زندگی خدا پسند رو انتخاب می کنم ودلم می خواد هزار بار در راه خدا شهید بشم
د.حق مردم رو بر می گردونم و از کسانی که بهشون ظلم کردم حلالیت می طلبم.
12.سوال اختیاری: اگه بر فرض بگن اینا شرط های پذیرفتن یاران امام زمانه، فکر می کنی قبول می شی؟
الف.نه بابا،من اگه اینطور بودم تا حالا شهید شده بودم.
ب.خب !بعضی ها رو دارم و بعضی هارو نه.
ج. بعضی مواردش خیلی سختن، فکر نکنم امام زمان(عج) اینقدر سخت گیر باشن،احتمالا تک وتوکی رو ندارم
د.قبول می شم، مطمئن مطمئن خودمو برای اینا آماده کردم،پس یه عمر برا چی زندگی کردم؟
گفتگو با امام زمان...
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن
گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه
گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان
گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن
گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم
گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن
گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان
گفتم که شام دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن
گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که من روز وصل در انتظارم
گفتگوی پرنده با خداوند...
روزگاری در مرغزاری گنجشکی بر شاخه یک درخت لانه ای داشت و زندگی می کرد .گنجشک هر روز با خدا راز ونیاز و درد دل می کرد و فرشتگان هم به این رازو نیاز هر روزه خو گرفته بودند تا اینکه بعد از مدت زمانی طوفانی رخ داد و بعد از آن ، روزها گذشت و گنجشك با خدا هيچ نگفت!
فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت: ” مي آيد، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد و سر انجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست.
” فرشتگان چشم به لب هايش دوختند، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:
” با من بگو از آنچه سنگيني سينه توست.
” گنجشك گفت:
” لانه كوچكي داشتم، آرامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي كسي ام. تو همان را هم از من گرفتي. اين طوفان بي موقع چه بود؟ چه مي خواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود و سنگيني بغضي راه بر كلامش بست.
سكوتي در عرش طنين انداز شد. فرشتگان همه سر به زير انداختند. خدا گفت:
” ماري در راه لانه ات بود. خواب بودي. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. آنگاه تو از كمين مار پر گشودي. ” گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود.
خدا گفت: ” و چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي. ” اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود. ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت. هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد…
تربیت باید حداکثری باشد...
⛔️نباید با جوانها حداقلی صحبت کنیم. حداقلی صحبت کردن با جوانها این است که به او بگوییم:
دو رکعت نماز خواندن یا حجاب داشتن مگر چقدر سخت است، خوب انجام بده دیگر!
👈ما باید جوانان را با قله آشنا کنیم. چون جوان اساساً بلند همت است و به کم قانع نیست.
✅ گاهی اوقات پدر و مادرها و مدارس، بچهها را حداقلی بار میآورند.
📌 مثلاً میگویند: پسرم تو معتاد نشو، مشروب هم نخور، نماز هم بخوان، من دیگر چیزی از تو نمیخواهم! این بدترین شیوه تربیت است …
مد....
برنامه ریزی نادرست...
گلایه امام زمان(عج)...
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
💢انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است‼️
آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) :
👈یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه میکنند و شانههایشان از شدت گریه تکان میخورد، رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتادهاید؟
:|ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند:” آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز، سریع میروند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمیکنند.
♨️انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!” و من از گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم.
حماسه 9 دی...
بدترین برادر تو....
محاسبه نفس....
وداع با عمر...
🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱
آیت_الله_مجتهدی_تهرانی:
🍂هر روز باید با عمرمان وداع کنیم.
🍂هر شب باید با عمرمان وداع کنیم.
💢باید به یاد مرگ باشیم‼️
📝وصیت هایمان را باید بنویسیم.
🌹کارهایمان را باید بکنیم ، چرا که ناگهان بانگی برآید
خواجه مرد….
چگونه انسان واقعی شویم؟
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
آیت_الله_مجتهدی(ره):
✨از جملاتی كه از حضرت امام (ره) به یاد دارم این است كه ایشان فرمودند
📌ما میتوانیم با علم و اخلاق انسان واقعی بشویم
ولی حیوانات نمیتوانند پس باید در انسانیت بكوشیم.
نماز اول وقت....
خرابی انسان.....
درد دلی با امام زمان (عج)
ای كاش آن اوایل كه زبان گشودم، نزدیكانم مرا به گفتن یا مهدی وا میداشتند. ای كاش مهد كودكم، مهد، آشنایی با تو بود. كاشكی در كلاس اول دبستان، آموزگارم الفبای عشق تو را برایم هجی میكرد و نام زیبای تو را سر مشق دفترچة تكلیفم قرار میداد.
در دوره راهنمایی، هیچ كس مرا به خیمه سبز تو راهنمایی نكرد.
در سالهای دبیرستان، كسی مرا با تو ـ كه مدیر عالم امكان هستی ـ پیوند نزد.
در كتاب جغرافی ما، صحبتی از «ذی طوی» و «رضوی» نبود.
در كلاس تاریخ، كسی مرا با تاریخ غیبت غربت و تنهایی تو آشنا نساخت.
در درس دینی، به ما نگفتند «باب الله» و «دیّان دین» حق تویی.
دریغ كه در كلاس ادبیات، آداب ادب ورزی به ساحت قدس تو را گوش زد نكردند.
چرا موضوع انشای ما، به جای «علم بهتر است یا ثروت»، از تو و از ظهور تو و روشهای جلب رضایت تو نبود؟! مگر نه این است كه بی تو، نه علم خوب است و نه ثروت؟
از كجا آغاز كنم؟ از خود بگویم یا از دیگران؟ از نسلهای گذشته بگویم یا از نسل امروز؟ از دوستان شكوه كنم یا از دشمنان؟ از آنانی بگویم كه خاطر شریف تو را میآزارند؟ از آنها كه دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی میكنند؟ از آنها كه چنان برق شمشیرت را به رخ میكشند كه حتی دوستانت را از ظهورت میترسانند؟
ای كاش در كنار انواع و اقسام فرمولهای پیچیده ریاضی، فیزیك و شیمی، فرمول ساده ارتباط با تو را نیز به من یاد میدادند.
وقتی برای كنكور درس میخواندم، كسی مرا برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبت امام زمان تشویق نكرد. كسی برایم تبیین نكرد كه معرفت امام نیز مراتب دارد و خیلیها تا آخر عمر در همان دوران طفولیت یا مهد كودك خویش در جا میزنند.
مولای من! در دانشگاه هم كسی برایم از تو سخن نگفت؛ پرچمی به نام تو افراشته نبود؛ كسی به سوی تو دعوت نمیكرد؛ هیچ استادی برایم اوصاف تو را بیان نكرد. كاركرد دروس معارف اسلامی و تاریخ اسلام، جبران كسری معدل دانشجویان بود!
نه این كه از تبلیغات مذهبی، نشستهای فرهنگی، نماز جماعت، اردوهای سیاحتی ـ زیارتی مسابقات قرآن و نهج البلاغه و…خبری نباشد…. كم و بیش یافت میشود؛ اما در همین عرصهها نیز تو سهمی نداشتهای و غریب و مظلوم و از یاد رفتهای.
اینك اما در عمق ضمیر خود، تو را یافتهام؛ چندی است با دیده دل تو را پیدا كرده ام؛ در قلب خویش گرمای حضورت را با تمام وجود حس میكنم؛ گویی دوباره متولد شدهام.
آقای من!
از كجا آغاز كنم؟ از خود بگویم یا از دیگران؟ از نسلهای گذشته بگویم یا از نسل امروز؟ از دوستان شكوه كنم یا از دشمنان؟ از آنانی بگویم كه خاطر شریف تو را میآزارند؟ از آنها كه دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی میكنند؟ از آنها كه چنان برق شمشیرت را به رخ میكشند كه حتی دوستانت را از ظهورت میترسانند؟
از آنها كه بر طبل نومیدی میكوبند و زمان ظهورت را دور میپندارند؟ از خود آغاز میكنم كه هركس از خود شروع كند، امر فَرَج اصلاح خواهد شد.
میخواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم برگذشتههای پر از غفلتم، كریمانه چشم میپوشی؛ میدانم توبهام را قبول میكنی و با آغوش باز مرا میپذیری. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیر نظر داشتی… العفو… العفو…. .
کجای دینداری من اشکال دارد؟
استاد طاهرزاده
❓اول بايد روشن شود اين مشكل چيست كه من نمی توانم بعد از بيستسال عبادت، در وجود خودم يك حسّ روحانيِ قابل قبول داشته باشم و با قلب خود با حقايق مرتبط گردم؟ اگر من بيستسال عبادت كردم و حبّ دنيا و حبّ شهوت و خودخواهي در وجودم كم نشد و از طرف ديگر شاهد اسماء و صفات الهي نشدم، معلوم است آنطور كه بايد و شايد دينداري نكردهام، آري؛ ممكن است «دينداني» كرده باشم ولی «دينداری» نه. دينداری يعني خدا مال من باشد و در قلب خود نور حضرت ربّالعالمين را احساس كنم. «ديندانی» يعني من از وجود خدا مطّلع باشم.
❗️ما اگر درسهاي معارف اسلامي و اصول عقايد را به بهترين نحو هم بيان کنيم و دانشجويان و طلّاب هم به بهترين نحو بپذيرند و وجود خدا و قيامت را هم قبول كنند ولی نتوانند با نفي خودخواهیِ خود بندگي خدا را پيشه كنند، تازه از نظر علم به وجود خدا و علم به وجود معاد در حدّ شيطان ميشوند. طبق آيه قرآن، شيطان، خدا را به عنوان خداي خالق قبول دارد و لذا اقرار ميكند: «خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»؛ من از آدم بهترم، چون مرا از آتش آفريدى و او را از گِل. پس ما وقتي با برهانهاي عقلي ثابت ميكنيم كه خدا هست، هنوز راه را شروع نكردهايم بلكه آدرس را در اين حدّ كه خداي خالق در عالم هست، پيدا كردهايم. علاوه بر اين شيطان «ربّ» بودن خدا را نيز ميفهميد، به اين حدّ رسيده بود كه بگويد:«رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» پروردگارا! به جهت آنكه مرا گمراه كردي، چه و چه ميكنم. شيطان را در جاي خودش ببينيد، او در عبادتِ شش هزار ساله مستقربوده است، تا آنجا كه موجب صعود او تا مقام ملائكه شده، ولي آن معارف و اين عبادات نميتواند آنچنان وجود او را تغيير دهد که کبر او ريشهکن شود.
:idea:ما به جوانانمان چه چيزي ياد بدهيم و چگونه آنها را هدايت کنيم که به سرنوشت شيطان دچار نشوند. شيطان، از نظر عقيدتي معاد را هم قبول داشت و بر همان اساس از خدا تقاضا ميكند؛ «رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» خدايا! تا روزي كه مردم را از قبرها برميانگيزاني به من فرصت بده تا آنها را گمراه كنم. پس قبول دارد كه يك مرحلهاي وجود دارد كه از قبرها برانگيخته ميشود. حال سؤال همة ما بايد اين باشد كه شيطان چه مشكلي دارد كه با علم به خالقيت و ربوبيت خدا و علم به بعث و قيامت، باز نميتواند بندگي خدا را ادامه دهد؟ مشكلش در كجاست كه ما خودمان را از آن خطر و مشكل رها نماييم؟ بايد از اين زاويه نگاه كنيم كه چرا شيطان بعد از ششهزار سال عبادت، طعم سجده را نميچشد كه وقتي به او گفته ميشود سجده كن، آن كار براي او سخت است؟ پس كار از يك جاي ديگرخراب بود و بايد آن را درست كرد وگرنه اطلاعات و علم و شور و احساسات كه بد نيست. مگر ميشود انسان بدون اطلاعات قدم از قدم بردارد؟
🔸امام خميني«رحمةاللهعليه» در كتاب بسيار ارزشمند «شرح حديث جنود عقل و جهل» كه يكي از بهترين كتابهاي اخلاقي است ميفرمايند: امثال برهان صديقين، به عنوان معارفِ قبل از دبستان، چيزهاي خوبي است، يعني قبل از اينكه انسان وارد «خدا داري» شود، بالأخره بايد «خداداني» را طي كند، بعد ميفرمايند: اگر مشغول اين براهين شديد و هدف اصلي را كه قرب الهي است فراموش كرديد، همين خداداني تلبيس ابليس لعين است، اگر فكر كرديم چون توانستيم براهين اثبات خدا را بپذيريم، ديگر ما متدين هستيم، شيطان ما را فريب داده است.
🔹بنده مخالف برهان فلسفي براي اثبات عقايد نيستم، همين الآن هم آن را تدريس ميكنم، اما اين غير از اين است كه اينها را دينداري بپنداريم. عرض بنده اين است كه دينداري را در حدّ دانايي نسبت به معارف دين نبايد پنداشت، پس اگر ديديم بعد از مدتي كه فعاليت ديني و فرهنگي ميكنيم، چيزي نشديم، همه چيزداريم و هيچ چيز نداريم، بدانيم كه خدادان هستيم اما خدادار نيستيم.
{قسمتی از کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ میشود - استاد طاهرزاده}
شاگرد مکتب علی (ع)....
🖊علامه مصباح یزدی:
✅شاگرد مكتب علي(ع) اگر چيزي را وظيفه تشخيص بدهد،همان را انجام ميدهدو
⛔️تطميع و تهديد در اراده او هيچ تأثيري نخواهد داشت؛
🌟مصداق بارز آن امام خميني(ره) است كه در طول عمرش هرگز به خاطر منفعتي دست از وظيفه بر نداشت و سوگند ياد ميكرد كه در طول عمرش از كسي نترسيده است.
👈اين افراد چنين هستند؛ چرا كه واقعا آخرت و حساب و كتاب را باور كردهاند؛ لذا بايد باورها و اعتقادات را تقويت كرد و در عمل نيز تمرين كرد.
خدا نزدیک است....
امر به معروف و نهی از منکر....
یا مهدی ادر کنی....
مذاکره....
شیعه انگلیسی
بازگشت همه به سوی او...
چرا بندگی نکنیم...
اگر ابلیس نبود...
از ابلیس مهم تر ، «نفس اماره ای» است که«ابلیس» را هم اغوا کرد تا در برابر فرمان الهی بایستد.
برخی گمان می کنند اگر خداوند ابلیس را پس از سر کشی اش در برابر دستور سجده بر آدم (ع) از بین برده بود،حتما همه ی انسان ها رستگار می شدند و کسی به جهنم نمی رفت.
این تصور باطلی است.زیرا وقتی خداوند یکی از اهداف آفرینش را «آزمایش» بیان کرده، در صورت نابودی ابلیس هم ، مکانیزمی به کار گرفته می شد تا ما «آزمایش» شویم.
کاش به جای دل بستن به اوهام و گمان ها، بکوشیم تا آزمایش های الهی سر بلندبیرون بیاییم.
تک خور نباشیم!
هفتاد سال است که دور خودش می چرخید و ذره ای به فکرفامیل و دوست و آشنا نیست ، انگار کسی را به جز خودش نمی بیند و همه چیز را فقط برای خودش می
خواهد ،با مقداری کمک می تواند گره از کار دیگران باز کند، ولی این کار را نمی کند!
بیاییم قلبمان را با قلب پیامبر رحمت و مهربانی یکی کنیم و به فکر هم باشیم که مطمئنا آنگاه درهای رحمت و بهشت به روی ما باز خواهد شد و این قطره کوچک وجود
ما را وصل به دریا خواهد کرد.
برترین اعمال....
پیغمبر عظیم الشان(ص) یک روز در جمع اصحاب فرمودند:
من دیشب عمویم حضرت حمزه وپسر عمویم جعفر طیار را که هردو شهید شدند،در خواب دیدم که از غذاهای بهشتی میل می کردند.
از آنها سوال کردم که در آن عالم برترین اعمال کدام است؟
گفتند: پدر ومادرمان به قربان شما! در اینجا سه چیز افضل اعمال است ، اول محبت نسبت به حضرت علی(ع)دوم آب دادن به تشنه ها است و سوم صلوات بر محمدوآل محمد است. (مستدرک الوسائل_ج5_ص328)
اللهم صل علی محمدوآل محمد و عجل فرجهم
وصیت به طلاب...
شهید هادی ذوالفقاری:
اگر برای رضای خدا درس می خوانند وهدف دارند،بخوانند. اگر این طور نیست نخوانند.