دلتنگ شهادت...
22 شهریور 1396 توسط محدثه حيدري
ساعت تقریبا10صبح بود که دوستم جواب سوالی که دیشب ازش پرسیده بودم رو داده بود. خلاصه گفت که دارد کتاب دختران آفتاب رو میخواند. منم سریع خوندن را شروع کردم. خیلی داستان قشنگی بود.وقتی از خودش و علی اش می گفت حسودیم میشد….که ای کاش من هم برادری… بیشتر »