منتظران مهدی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

از هیچ گناهی دور نیستیم...

27 شهریور 1396 توسط محدثه حيدري

حالى كه بر من گذشت اين بود كه انسان از هيچ يك از ذنوب و سيئات و گرفتارى ‏ها دور نيست؛ گرفتارى ‏هايى كه اساساً از شك و شرك و نفاق شروع مى ‏شود و تا كفر و انواع ديگر فجور و گرفتارى ‏هايى كه به قلب ما، به خيال ما، به وهم ما و به تفكرات و تأملات ما و به ساير اعضاء و جوارح ما؛ در بطن و فرج و سمع و بصر و دست و پا و … برمى‏ گردد. آدمى با هيچ يك از اينها فاصله ‏اى ندارد.

اگر روزى به ما بگويند آيا حاضرى نبى‏ اى از انبياء الهى و ولى ‏اى از اولياى الهى را بكشى؟ جواب ما منفى است و حتى از اين سؤال، وحشت هم مى‏ كنيم.

اگر بگويند آيا حاضرى با مَحرم خودت در كنار كعبه زنا كنى؟ آيا حاضرى حلقوم على اصغر ابا عبداللَّه الحسين (ع) را بِبُرى؟ آيا مى‏ توانى حسين فاطمه (س) را تكّه تكّه كنى و فرق على (ع) را بشكافى؟ مى‏ گوييم خير! تمام جواب ‏ها منفى است و خودمان را از اين اعمال بسيار دور مى‏ بينيم.

احساس مى ‏كنيم كه اين گناهان، گناهان ما نيست و بين ما و آنها، حائل ‏ها و واسطه‏ هاى زيادى وجود دارد.

اعتقادم اين است كه ما هنوز در فضاى اين گناهان قرار نگرفته ‏ايم. هنوز مجبور نشده ‏ايم كه به خاطر محبوب‏ هامان دست به هركارى بزنيم، در حالى كه همه فرعونيم، فقط مصرهاى ما كوچك و بزرگ مى ‏شود.

من در محدوده خانه ‏ام، مادر و پدرم، فرزند و عيالم، فرعونى هستم و «أَنَا رَبُّكُمُ الاعْلى‏» را در آن حد دارم و در اين زمينه قدم برمى ‏دارم.

گاهى كه با چند نفر همراه مى ‏شوم و در ماشينى مى ‏نشينيم، تفرعن مى‏ كنم و زير بار نمى ‏روم و جبروت و كبريا و خودخواهى ‏هايم در آن مرحله، ظهور و بروز مى ‏كند.و گاهى هم اين اتفاقات و اين حالت ‏ها در محيط كارم متجلّى مى ‏شود.

استاد صفایی، اخبات،ص9

 3 نظر

آزمایش...

27 شهریور 1396 توسط محدثه حيدري

 نظر دهید »

دلتنگ شهادت...

22 شهریور 1396 توسط محدثه حيدري

ساعت تقریبا10صبح بود که دوستم جواب سوالی که دیشب ازش پرسیده بودم رو داده بود.

خلاصه گفت که دارد کتاب دختران آفتاب رو میخواند.

منم سریع خوندن را شروع کردم.

خیلی داستان قشنگی بود.وقتی از خودش و علی اش می گفت حسودیم میشد….که ای کاش من هم برادری داشتم…

در کل از مریم خیلی خوشم آمده بود از آرامشش،از علمی که داشت،از صبوری، از مهربانی اش….

تمام  تعریف هایی که از علی اش داشت تمامش را گریه کردم انگار که برادر خودم بود…

وقتی نگاهش خیره به گنبد میشد…منم دستم رو روی سینه میگذاشتم و عرض ادبی می کردم….خیلی خوب بود….

چرا که اون سری که کتاب پنج شنبه فیروزه ای را که می خواندم وچون مشهد کوچک بودم که رفته بودم و چیزی به یاد نداشتم ….وکلی غصه میخوردم….ولی این بار چون تقریبا یک ماه پیش مشهد رفته بودم دیگه مشکل اون سری رو نداشتم..

آخه اون سری فقط میتونستم قم رو تصور کنم….

ولی از لطف خدا امسال تونستم حرم و گنبدو ضریح رو جلوی چشمم بیاورم….

PDF کتاب روکه دانلود کرده بود شاید نصف کتاب رو فقط داشت وقتی رسیدم به آخرش دیدم بقیش نیست تو اینترنت گشتم تا بالاخره یکی پیدا کردم…..

خیلی غم انگیز بود…

باورم نمیشد…

نوشته شده بودکه آخرش فاطمه روز دهم محرم در حرم در حال زیارت عاشورا خواندن به شهادت رسید..

باور کردنش برام هم سخت بودو هم گفتم اگه شهید نمیشد جای تعجب داشت…..

با خودم گفتم زمانی شهید خواهی شد که شهادتت درسی باشد برای دیگران…

چون آخر داستان رو متوجه شده بودم وقتی داشتم میخوندم از قبل از شهادت اشک بود که از چشمانم سرازیر بود…

خیلی  زیبا تموم شد….

چه پایان زیبایی….

آیا بهتر از شهادت هم چیزی هست….

 نظر دهید »

وجود دریایی....

18 شهریور 1396 توسط محدثه حيدري

 نظر دهید »

بیدار و هوشیار...

18 شهریور 1396 توسط محدثه حيدري

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 32
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • وصیت نامه شهدا
  • شعر مهدوی
  • کربلا
  • دلنوشته مهدوی
  • پاسخ شبهه
  • درسهای عاشورا
  • عکس محرم
  • انتظار
  • تصاویر
  • نکته های صلوات
  • مدافع حرم
  • طلبه نوشت...
  • نصایح...

اوقات شرعی

قالب بلاگفا

حدیث

قالب وبلاگ



کد وبلاگ

قرآن آنلاین

قرآن آنلاین
دریافت کد بارش برف

قالب

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس