چگونه انسان واقعی شویم؟
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
آیت_الله_مجتهدی(ره):
✨از جملاتی كه از حضرت امام (ره) به یاد دارم این است كه ایشان فرمودند
📌ما میتوانیم با علم و اخلاق انسان واقعی بشویم
ولی حیوانات نمیتوانند پس باید در انسانیت بكوشیم.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
آیت_الله_مجتهدی(ره):
✨از جملاتی كه از حضرت امام (ره) به یاد دارم این است كه ایشان فرمودند
📌ما میتوانیم با علم و اخلاق انسان واقعی بشویم
ولی حیوانات نمیتوانند پس باید در انسانیت بكوشیم.
ای كاش آن اوایل كه زبان گشودم، نزدیكانم مرا به گفتن یا مهدی وا میداشتند. ای كاش مهد كودكم، مهد، آشنایی با تو بود. كاشكی در كلاس اول دبستان، آموزگارم الفبای عشق تو را برایم هجی میكرد و نام زیبای تو را سر مشق دفترچة تكلیفم قرار میداد.
در دوره راهنمایی، هیچ كس مرا به خیمه سبز تو راهنمایی نكرد.
در سالهای دبیرستان، كسی مرا با تو ـ كه مدیر عالم امكان هستی ـ پیوند نزد.
در كتاب جغرافی ما، صحبتی از «ذی طوی» و «رضوی» نبود.
در كلاس تاریخ، كسی مرا با تاریخ غیبت غربت و تنهایی تو آشنا نساخت.
در درس دینی، به ما نگفتند «باب الله» و «دیّان دین» حق تویی.
دریغ كه در كلاس ادبیات، آداب ادب ورزی به ساحت قدس تو را گوش زد نكردند.
چرا موضوع انشای ما، به جای «علم بهتر است یا ثروت»، از تو و از ظهور تو و روشهای جلب رضایت تو نبود؟! مگر نه این است كه بی تو، نه علم خوب است و نه ثروت؟
از كجا آغاز كنم؟ از خود بگویم یا از دیگران؟ از نسلهای گذشته بگویم یا از نسل امروز؟ از دوستان شكوه كنم یا از دشمنان؟ از آنانی بگویم كه خاطر شریف تو را میآزارند؟ از آنها كه دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی میكنند؟ از آنها كه چنان برق شمشیرت را به رخ میكشند كه حتی دوستانت را از ظهورت میترسانند؟
ای كاش در كنار انواع و اقسام فرمولهای پیچیده ریاضی، فیزیك و شیمی، فرمول ساده ارتباط با تو را نیز به من یاد میدادند.
وقتی برای كنكور درس میخواندم، كسی مرا برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبت امام زمان تشویق نكرد. كسی برایم تبیین نكرد كه معرفت امام نیز مراتب دارد و خیلیها تا آخر عمر در همان دوران طفولیت یا مهد كودك خویش در جا میزنند.
مولای من! در دانشگاه هم كسی برایم از تو سخن نگفت؛ پرچمی به نام تو افراشته نبود؛ كسی به سوی تو دعوت نمیكرد؛ هیچ استادی برایم اوصاف تو را بیان نكرد. كاركرد دروس معارف اسلامی و تاریخ اسلام، جبران كسری معدل دانشجویان بود!
نه این كه از تبلیغات مذهبی، نشستهای فرهنگی، نماز جماعت، اردوهای سیاحتی ـ زیارتی مسابقات قرآن و نهج البلاغه و…خبری نباشد…. كم و بیش یافت میشود؛ اما در همین عرصهها نیز تو سهمی نداشتهای و غریب و مظلوم و از یاد رفتهای.
اینك اما در عمق ضمیر خود، تو را یافتهام؛ چندی است با دیده دل تو را پیدا كرده ام؛ در قلب خویش گرمای حضورت را با تمام وجود حس میكنم؛ گویی دوباره متولد شدهام.
آقای من!
از كجا آغاز كنم؟ از خود بگویم یا از دیگران؟ از نسلهای گذشته بگویم یا از نسل امروز؟ از دوستان شكوه كنم یا از دشمنان؟ از آنانی بگویم كه خاطر شریف تو را میآزارند؟ از آنها كه دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی میكنند؟ از آنها كه چنان برق شمشیرت را به رخ میكشند كه حتی دوستانت را از ظهورت میترسانند؟
از آنها كه بر طبل نومیدی میكوبند و زمان ظهورت را دور میپندارند؟ از خود آغاز میكنم كه هركس از خود شروع كند، امر فَرَج اصلاح خواهد شد.
میخواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم برگذشتههای پر از غفلتم، كریمانه چشم میپوشی؛ میدانم توبهام را قبول میكنی و با آغوش باز مرا میپذیری. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیر نظر داشتی… العفو… العفو…. .
استاد طاهرزاده
❓اول بايد روشن شود اين مشكل چيست كه من نمی توانم بعد از بيستسال عبادت، در وجود خودم يك حسّ روحانيِ قابل قبول داشته باشم و با قلب خود با حقايق مرتبط گردم؟ اگر من بيستسال عبادت كردم و حبّ دنيا و حبّ شهوت و خودخواهي در وجودم كم نشد و از طرف ديگر شاهد اسماء و صفات الهي نشدم، معلوم است آنطور كه بايد و شايد دينداري نكردهام، آري؛ ممكن است «دينداني» كرده باشم ولی «دينداری» نه. دينداری يعني خدا مال من باشد و در قلب خود نور حضرت ربّالعالمين را احساس كنم. «ديندانی» يعني من از وجود خدا مطّلع باشم.
❗️ما اگر درسهاي معارف اسلامي و اصول عقايد را به بهترين نحو هم بيان کنيم و دانشجويان و طلّاب هم به بهترين نحو بپذيرند و وجود خدا و قيامت را هم قبول كنند ولی نتوانند با نفي خودخواهیِ خود بندگي خدا را پيشه كنند، تازه از نظر علم به وجود خدا و علم به وجود معاد در حدّ شيطان ميشوند. طبق آيه قرآن، شيطان، خدا را به عنوان خداي خالق قبول دارد و لذا اقرار ميكند: «خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»؛ من از آدم بهترم، چون مرا از آتش آفريدى و او را از گِل. پس ما وقتي با برهانهاي عقلي ثابت ميكنيم كه خدا هست، هنوز راه را شروع نكردهايم بلكه آدرس را در اين حدّ كه خداي خالق در عالم هست، پيدا كردهايم. علاوه بر اين شيطان «ربّ» بودن خدا را نيز ميفهميد، به اين حدّ رسيده بود كه بگويد:«رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» پروردگارا! به جهت آنكه مرا گمراه كردي، چه و چه ميكنم. شيطان را در جاي خودش ببينيد، او در عبادتِ شش هزار ساله مستقربوده است، تا آنجا كه موجب صعود او تا مقام ملائكه شده، ولي آن معارف و اين عبادات نميتواند آنچنان وجود او را تغيير دهد که کبر او ريشهکن شود.
:idea:ما به جوانانمان چه چيزي ياد بدهيم و چگونه آنها را هدايت کنيم که به سرنوشت شيطان دچار نشوند. شيطان، از نظر عقيدتي معاد را هم قبول داشت و بر همان اساس از خدا تقاضا ميكند؛ «رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» خدايا! تا روزي كه مردم را از قبرها برميانگيزاني به من فرصت بده تا آنها را گمراه كنم. پس قبول دارد كه يك مرحلهاي وجود دارد كه از قبرها برانگيخته ميشود. حال سؤال همة ما بايد اين باشد كه شيطان چه مشكلي دارد كه با علم به خالقيت و ربوبيت خدا و علم به بعث و قيامت، باز نميتواند بندگي خدا را ادامه دهد؟ مشكلش در كجاست كه ما خودمان را از آن خطر و مشكل رها نماييم؟ بايد از اين زاويه نگاه كنيم كه چرا شيطان بعد از ششهزار سال عبادت، طعم سجده را نميچشد كه وقتي به او گفته ميشود سجده كن، آن كار براي او سخت است؟ پس كار از يك جاي ديگرخراب بود و بايد آن را درست كرد وگرنه اطلاعات و علم و شور و احساسات كه بد نيست. مگر ميشود انسان بدون اطلاعات قدم از قدم بردارد؟
🔸امام خميني«رحمةاللهعليه» در كتاب بسيار ارزشمند «شرح حديث جنود عقل و جهل» كه يكي از بهترين كتابهاي اخلاقي است ميفرمايند: امثال برهان صديقين، به عنوان معارفِ قبل از دبستان، چيزهاي خوبي است، يعني قبل از اينكه انسان وارد «خدا داري» شود، بالأخره بايد «خداداني» را طي كند، بعد ميفرمايند: اگر مشغول اين براهين شديد و هدف اصلي را كه قرب الهي است فراموش كرديد، همين خداداني تلبيس ابليس لعين است، اگر فكر كرديم چون توانستيم براهين اثبات خدا را بپذيريم، ديگر ما متدين هستيم، شيطان ما را فريب داده است.
🔹بنده مخالف برهان فلسفي براي اثبات عقايد نيستم، همين الآن هم آن را تدريس ميكنم، اما اين غير از اين است كه اينها را دينداري بپنداريم. عرض بنده اين است كه دينداري را در حدّ دانايي نسبت به معارف دين نبايد پنداشت، پس اگر ديديم بعد از مدتي كه فعاليت ديني و فرهنگي ميكنيم، چيزي نشديم، همه چيزداريم و هيچ چيز نداريم، بدانيم كه خدادان هستيم اما خدادار نيستيم.
{قسمتی از کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ میشود - استاد طاهرزاده}