تنها راه....
انسان ها همواره بی قرار تامین نیازهایشان هستند هر روز هم که یکی از آن تامین شود سراغ نیاز بعدی می روند و در کل انسان تنوع طلب است.
برای مثال یک آدم فضایی رو در نظر بگیریدکه میاد روی زمین و ما مسئول تامین نیاز هاش هستیم.نیاز های اولی اش رو مثل اکسیژن وغذا و آب رو برایش تامین میکنیم ولی روز به روز نیاز هایش تغییر میکنه عوض میشود وهر چی پیش میرود میبیند هنوز یک کمبودی دارد نمیداند که اون کمبود چی هست؟
حالا یک انسان فرضی را در نظر بگیریدکه به ته امکانات و به سقف آرزو هایش رسیده.
آیا میتوانیم این اطمینان رو بدیم که دیگه بی قرار نخواهد شد؟خیر.
چه فرد با تمام آرزوهایش برسد یا نرسد آن آرامش را نخواهد داشت.بنابراین یا بایدعبرت بگیریم و از تجربه ی دیگران استفاده کنیم ویا خودمان تجربه کنیم که عمر محدود اجازه نمی دهد.
پس ملاکمون از اول نیاز بودبا توجه به این ملاک هدفمون رو مشخص میکنیم.مثلا بعضی ها سعی می کنند وعمر خودشان رو میزارن که مثلا روی آب راه بروند یا با یک نگاه قطار را نگه دارند و…خوب که چی؟
تا آخرمثل مگس باشیم یا کار یه ترمز قطار رو انجام بدیم.
این سوال خوب که چی؟میتونه هدف تو رو به خودت نشون بده.
باید رسید به جایی که چی بردار نباشد.
هدفت هر چیز دنیایی باشه بعد از دستیابی به آن ازش زده خواهی شد.و در نهایت فرد به پوچی میرسد.
فرد ازدواج میکند چون فکر میکنه پاسخ به همون نیازش هست در حالی که پاسخ اون نیاز نیست بلکه ابزاری برای پاسخ گویی به اون نیاز است. لتسکنوا فیها نیست که در او به آرامش برسی.لتسکنوا الیها است یعنی در کنار هم ودر مسیر که قرار بگیرند به آرامش میرسند.
قسمت اول ازسخنرانی استاد حسین قربانی